تیغی که غمزه تو کند سایه پرورش


ابریشم بریده شود زلف جوهرش

بی عشق، آه در جگر روزگار نیست


خاکستری است چرخ که عشق است اخگرش

دارد خطر ز جنبش مژگان سفینه اش


چشمی که نیست حیرت دیدار لنگرش